جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم راه تو دیدم پس از این همره ایشان نشوم ای که تو شاه چمنی سیرکن صد چو منی چشم و دلم سیر کنی سخره این خوان نشوم کعبه چو آمد سوی من جانب کعبه نروم ماه من آمد به زمین قاصد کیوان نشوم فربه و پرباد توام مست و خوش و شاد توام بنده و آزاد توام بنده شیطان نشوم شاه زمینی و زمان همچو خرد فاش و نهان پیش تو ای جان و جهان جمله چرا جان نشوم