چرخ فلک با همه کار و کیا

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
چرخ فلک با همه کار و کیا گرد خدا گردد چون آسیا گرد چنین کعبه کن ای جان طواف گرد چنین مایده گرد ای گدا بر مثل گوی به میدانش گرد چونک شدی سرخوش بیدست و پا اسب و رخت راست بر این شه طواف گر چه بر این نطع روی جا به جا خاتم شاهیت در انگشت کرد تا که شوی حاکم و فرمانروا هر که به گرد دل آرد طواف جان جهانی شود و دلربا همره پروانه شود دلشده گردد بر گرد سر شمعها زانک تنش خاکی و دل آتشیست میل سوی جنس بود جنس را گرد فلک گردد هر اختری زانک بود جنس صفا با صفا گرد فنا گردد جان فقیر بر مثل آهن و آهن ربا زانک وجودست فنا پیش او شسته نظر از حول و از خطا مست همیکرد وضو از کمیز کز حدثم بازرهان ربنا گفت نخستین تو حدث را بدان کژمژ و مقلوب نباید دعا زانک کلیدست و چو کژ شد کلید وا شدن قفل نیابی عطا خامش کردم همگان برجهید قامت چون سرو بتم زد صلا خسرو تبریز شهم شمس دین بستم لب را تو بیا برگشا