برنشین ای عزم و منشین ای امید

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
برنشین ای عزم و منشین ای امید کز رسولانش پیاپی شد نوید دود و بویی میرسد از عرش غیب ای نهانان سوی بوی آن پرید هر چه غفلت کور و پنهان میکند دود بویش میکند آن را سپید ما ز گردون سوی مادون آمدیم باز ما را سوی گردون برکشید همچو مریم سوی خرمابن رویم زانک خرمایی ندارد شاخ بید بس کن و از حرف در معنی گریز چند معنی را ز حرفی میمزید این مزیدن طفل بیدندان کند گر شما مردید نان را خود گزید