شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی به میان سرو و سوسن گل خوش عذار باشی به طرب هزار چندان که بوند عیش مندان به میان باغ خندان مثل انار باشی نشوی چو خارهایی که خلند دست و پا را به مثال نیشکرها که شکرنثار باشی به مثال آفتابی که شهیر شد به بخشش به میان پاکبازان به عطا مشار باشی هله بس که تا شهنشه بگشاید و بگوید چو خمش کنی نگویی و در انتظار باشی