دیر آمدهای مرو شتابان

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
دیر آمدهای مرو شتابان ای رفتن تو چو رفتن جان دیر آمدن و شتاب رفتن آیین گل است در گلستان گفتی چونی چنانک ماهی افتاده میان ریگ سوزان چون باشد شهر شهریارا بی دولت داد و عدل سلطان من بیتو نیم ولیک خواهم آن باتویی که هست پنهان شب پرتو آفتاب هم هست خاصه به تموز گرم و تفسان قانع نشود به گرمی او جز خفاشی ز بیم مرغان گرمی خواهند و روشنی هم مرغان که معودند با آن ما وصف دو جنس مرغ گفتیم بنگر ز کدامی ای غزل خوان