سخن که خیزد از جان ز جان حجاب کند

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
سخن که خیزد از جان ز جان حجاب کند ز گوهر و لب دریا زبان حجاب کند بیان حکمت اگر چه شگرف مشعله ایست ز آفتاب حقایق بیان حجاب کند جهان کفست و صفات خداست چون دریا ز صاف بحر کف این جهان حجاب کند همیشکاف تو کف را که تا به آب رسی به کف بحر بمنگر که آن حجاب کند ز نقشهای زمین و ز آسمان مندیش که نقشهای زمین و زمان حجاب کند برای مغز سخن قشر حرف را بشکاف که زلفها ز جمال بتان حجاب کند تو هر خیال که کشف حجاب پنداری بیفکنش که تو را خود همان حجاب کند نشان آیت حقست این جهان فنا ولی ز خوبی حق این نشان حجاب کند ز شمس تبریز ار چه قرضه ایست وجود قراضه ایست که جان را ز کان حجاب کند