سلبالعشق فادی، حصلالیوم مرادی
از کتاب: دیوان کبیر
، غزل
سلبالعشق فادی، حصلالیوم مرادی
بزن ای مطرب عارف، که زهی دولت و شادی
اذنالعشق تعالوا، لتذوقوا و تنالوا
هله ای مژده شیرین، چه نسیمی و چه بادی
کتبالروح سراحی الکاس صیاحی
ز تو اندر دورانم، که ره دور گشادی
لخلیلی دورانی، لحبیبی سیرانی
چو جهت نیست خدا را، چه روم سوی بوادی؟
نه که بر کعبهی اعظم دورانست و طوافی؟
دورانی و طوافی لک، یا اهل ودادی
فتحالعشق رواقا فاجیبوه سباقا
هله در گلشن جان رو، چو مریدی و مرادی
لتری فیه خمورا، و نشاطا و سرورا
که چنان عیش ندیدی تو از آن روز که زادی
انا قصرت کلامی، فتفضل بتمامی
بگشا شرح محبت هله بر رغم اعادی