صد بار بگفتمت نگهدار

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
صد بار بگفتمت نگهدار در خشم و ستیزه پا میفشار بر چنگ وفا و مهربانی گر زخمه زنی بزن به هنجار دانی تو یقین و چون ندانی کز زخمه سخت بسکلد یار میبخش و مخسب کاین نه نیکوست ما خفته خراب و فتنه بیدار میگویم و میکنم نصیحت من خشک دماغ و گفت و تکرار میخندد بر نصیحت من آن چشم خمار یار خمار میگوید چشم او به تسخر خوش میگویی بگو دگربار از تو بترم اگر ننوشم پوشیده نصیحت تو طرار استیزه گرست و لاابالیست کی عشوه خورد حریف خون خوار خامش کن و از دیش مترسان کز باغ خداست این سمن زار خاموش که بیبهار سبزست بیسبلت مهر جان و آذار