برآ بر بام و اکنون ماه نو بین

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
برآ بر بام و اکنون ماه نو بین درآ در باغ و اکنون سیب می چین از آن سیبی که بشکافد در روم رود بوی خوشش تا چین و ماچین برآ بر خرمن سیب و بکش پا ز سیب لعل کن فرش و نهالین اگر سیبش لقب گویم وگر می وگر نرگس وگر گلزار و نسرین یکی چیز است در وی چیست کان نیست خدا پاینده دارش یا رب آمین بیا اکنون اگر افسانه خواهی درآ در پیش من چون شمع بنشین همیترسم که بگریزی ز گوشه برآ بالا برون انداز نعلین به پهلویم نشین برچفس بر من رها کن ناز و آن خوهای پیشین بیامیز اندکی ای کان رحمت که تا گردد رخ زرد تو رنگین روا باشد وگر خود من نگویم همیشه عشوه و وعده دروغین از این پاکی تو لیکن عاشقان را پراکنده سخنها هست آیین زهی اوصاف شمس الدین تبریز زهی کر و فر و امکان و تمکین