من از کی باک دارم خاصه که یار با من

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
من از کی باک دارم خاصه که یار با من از سوزنی چه ترسم و آن ذوالفقار با من کی خشک لب بمانم کان جو مراست جویان کی غم خورد دل من و آن غمگسار با من تلخی چرا کشم من من غرق قند و حلوا در من کجا رسد دی و آن نوبهار با من از تب چرا خروشم عیسی طبیب هوشم وز سگ چرا هراسم میر شکار با من در بزم چون نیایم ساقیم میکشاند چون شهرها نگیرم و آن شهریار با من در خم خسروانی می بهر ماست جوشان این جا چه کار دارد رنج خمار با من با چرخ اگر ستیزم ور بشکنم بریزم عذرم چه حاجت آید و آن خوش عذار با من من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت اندر کنار بختم و آن خوش کنار با من ای ناطقه معربد از گفت سیر گشتم خاموش کن وگر نی صحبت مدار با من