زنان رسول خدا
پیامبر بیست و یک و بقولی بیست و سه زن گرفته که با بعضی از ایشان همبستر شد و بعضی را طلاق داد و با بعضی همبستر نشد اما آنها که با ایشان همبستر شد اولشان « خدیجه » دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بود و همۀ فرزندانش جز ابراهیم از وی تولد یافتند وبر سر او زندی نیاورد تا مرد. سپس « ستوده » دختر زمعة بن قیس [ بن عبد شمس ] بن عبدود بن نصر بن مالک ابن حسل بن عام بن لوی که اورا در مکه بهمسری گرفت . سپس « عایشه » دختر ابی بکر بن ابی قحافه که اورا در مکه عقد کرد و در مدینه باو همبستر شد . سپس « غزیه » دختر دودان بن عوف بن جابر بن ضباب از بنی عامر بن لوی و او همان « ام شریک» است که خود را بپیامبر بخشید . سپس « حفصه» دختر عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی عدوی . سپسس« زینب » دختر خزیمة بن حارث از بنی عامر بن صعصعه و او « ام المساکین » است و از زنان پیمبر در حیاتش جز او و خدیجه نمردند. سپس « ام حبیبه » دختر ابوسفیان بن حرب بن امیة بن عبد شمس بن عبد مناف . سپس « زینب » دختر حجش بن رئاب بن قیس بن یعمر بن صبرة از بنی اسد ابن خزیمه . سپس« ام سلمه » دختر ابو امیة بن مغیرة بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم . سپس جویریۀ مصطلقی از خاعه که نامش ن بره » بود دختر حارث بن ابی ضرار .. سپس « صفیه دختر یی بن اخطب از بنی النجار از سبط هارون پیامبر. سپس « میمونه » دختر حارث بن حزن بن بجیر هلالی سپس « ماریه » مادر ابراهیم . اینان زنانی هستند که با انها همبستر گردید از اینان « ام شریک » را طلاق داد و سوده و صفیه و جویریه ام حبیبه میمومنه رااز نوبت کنار زد و عایشه و حفصه و زینب و ام سلمه را نزد خویش جای داد. اما زنانی که با انها همبستر نگشت : «خوله» دختر هذیل بن هبیرۀ ثعلبی که پیش از رسیدن نزد او در راه در گذشت . و «شراف » دختر دحیة بن خلیفۀ کلبی که نزد او فرستاده شد و پس از ورود در گذشت . و « سنا» دختر صلت بن حبیب بن حارثل سلمی که پیش از رسیدن باو مرد. و « ریحانه » دختر شمعون قریظی که پیامبر را بر او عرضه داشت و از کیش یهودی دست بر نداشت پس اورا براند سپس اسلام اورد و پیامبر همسری با پیشنهاد کرد و پذیرفت و حجاب بر او زد پس گفت ای رسول خدا بلکه مرا بگذارتا کنیزت باشم و پیوسته کنیزش بود تا وفات کرد. و «اسماء» دختر نعمان کندی از فرزندان « آکل المرار » که از زیبا ترین و آراسته ترین زنانش بود پس زنانش باو گفتند : اگر بخواهی نزد او کامیاب باشی هر گاه بر او در آمدی بخدا پناه بر پس چون پیامبر در امد و پرده را انداخت گفت : از تو بخدا پناه می برم . پس روی خویش از او برگداند [سپس ] أمن عائ الله الحقی باهلک « پناه برندۀ بخدا در امان است بخاندانت ملحق شو » سپس اسماء دختر نعمان کندی را مهاجر بن امیه گرفت و پس از مهاجر بعقد قیس بن مکشوح مرادی در امد. و « قُتیله » دختر قیس بن معدی کرب , خواهر اشعث بن قیس بن فلان که پیش از بیرون امدنش از یمن بقصد مدینه رسول خدا وفات کرد و عکرمة بن ابی جهل اورا بزنی گرفت « و عمره » دختر یزید بن عبید بن رواس کلابی برسول خدا خبر رسید که او به برص مبتلا است پس باوی همبستر نشده طلاقش داد. « عالیه » دختر ظبیان عمر و کلابی که طلاقش داد. و « جونیه » زنی از کنده غیر از اسماء که ابو اسید ساعدی اورا بر او وارد کرد و عایشه و حفصه آرایش و ترتیب کارش را بعهده گرفتند پس یکی از اندو باو گفت : راستی رسول خدا اززنی خوش آید که هر گاه بر او در آید و دست خویش را بسوی او دراز کند بگوید : از تو بخدا پناه می برم پس چانا کرد و پیامبرت دست خویش را بر روی خود نهاد و رو بدان پوشید داشت و سه بار گفت : عذت فعاذت « پناه بردی پس پناه برد.» سپس بیرون رفت و « ابو» اسید ساعدی را فرمود که دو جامۀ کتان سفید بدو دهد و ار را به خانه اش باز گرداند و چنان گمان برده اند که از او از غصه مرد . و « لیلی » دختر خطیم اوسی که ناگهانی بر او در امد و دست خود را بر پشت شانه اش زد پس گفت : من هذا اکله السود این کیست ؟ شیرها اورا بخورند؟ گفت منم دتر خطیم و پدرم خوراک دهندل مرغان و اکنون نزد تو امده ام تا خود را بر تو عرضه دارم گفت : تورا پذیرفتم . پس نزد زنانش امد پس گفتند چه بد کاری کردی تو زنی غیوری و رسول خدا بسیار هوو راستی بیم داریم که تورا بد آید پس بر تو نفرین کند و هلاک شوی از او بخواه تا عقد را بهم زند پس نزد پیامبر آمد و خواستار فسخ عقد شد پس عقد را بهم زد و ان زن داخل باغی از باغهای مدینه شد و شیر ها اورا خوردند. و « صفیه » دختر بشامۀ عنبری اورا مخیر ساخت که نزدش بماند یا به به خانواده اش باز گرداند . پس خانواده اش را بر گزید و اورا باز گردانید. و « ضباعه » دختر عامر قیسی که نزد عبدالله بن جدعان بود پس طلاقش داد سپس هشام بن مغیره اورا عقد کرد و سلمه از او متولد شد پس رسول خدا از سلمه خواستگاریش کرد سلمه گفت : با خودش مشورت می کنم .گفت : آیا در بارۀ رسول خدا راضی شدم پس رسول خدا از پیری وی خبر یافت و از او خود داری کرد.