نشستن عمر بن عبدالعزیز به خلافت
روز آدینه ده روز مانده از صفر سنه تسع و تسعین
و کنیت عمر ابوحفص بود، آن روز [که] او را به خلافت نشاند[ند] وکلاء خویش را جمع کرد و حساب خویش با ایشان بکرد و منادی کرد تا هرکه را برو خصومتی بود بیامدند همگنان، و آنچه درخواستند بداد و از همه خویشتن را اندر حلّ کرد، باز [ز]نان و کنیزان خویش را جمع کرد و همه را طلاق داد و کابین بداد و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. یعقوبی گوید: عبدربّه در دست نعمان جان بداد. ٢. این جملات به غایت پریشان است...قتیبه در خراسان بود که حجاج مرد (ک: ج ۴ ص ٢٢٢) و نیز قتیبه از خراسان معزول نشد بلکه در خراسان با سلیمان بن عبدالملک خلاف کرد و کشته شد سنه ٩۶ (ک: ۵ ص ۴-٧). و گویا اصل عبارت با مراجعهٔ به یعقوبی چنین بوده: (( اندرین میانه حجاج بمرد و سلیمان عبدالملک، یزید بن مهلّب را عراق داد، و یزید قتیبه را از سیستان معزول کرده و برادر خود مدرک را به سیستان فرستاد (یعقوبی ص: ٢٨٣ و عنوان بعد هم غلط است. ٣. اینجا عنوان: [نشستن سلیمان عبدالملک ] از متن افتاده است. ۴. اصل: دالق- و دابق به کسر باء هم آمده است قریه ای است نزدیکی حلب از اعمال عزاز. بین آن و حلب چهار فرسنگ است و قبر سلیمان بن عبدالملک آنجاست (معجم البلدان).
هزینهٔ(۱) عِدَّت، و دیگران را آزاد کرد و هرکسی را جهازی بداد و شوئی مسما کرد و ضیاح و سوایم(٢) خویش بفروخت، بیست و چهار دینار شد و به صدقه بداد، باز خطبه کرد و گفت: یا مردمان! کاری بزرگ مهم به گردن اندر کردید، ومن ضمان کردم و جهد کنم تا طریق و سنت مصطفی- صلی الله علیه- و آنِ خلفاء راشدین پیش گیرم؛ و اهل علم را و زهان را به خویشتن نزدیک کرد و عملها بدیشان داد و آنچه خدای- تعالی- به گردن وی کرد او به عهد ها اندر گردن ایشان کرد، و به خراسان و سیستان جَرّاح بن عبدالله الحَکَمی را فرستاد، فرمان داد که چنان که [ من کردم ] تو [نیز باید] عُمّال، اهل دین و ورع و علم و زهد را کنی(٣).