سخن اندرناحیت غوز
ناحیتیست مشرق؛ وی بیابان غوز وشهرهاء ماوراءالنهروجنوب بعضی هم ازین بیابان، ودیگردریاء خزرانست، ومغرب وشمال او رود آتل است، ومردمانی شوخ روی و ستیزه کارند و بدرگ وحسود اند، وگردنده اند برچرا گاه وگیاخوار[ به ] تابستان و زمستان، و خواستهء ایشان اسبست و گاووگوسپند، وسلاح وصید اندک. واندرمیان ایشان بازرگانان بسیارند و هم ازغوز وهم ازایشان هرچیزی را کی نیکوبود وعجب بود نمازبرند، وطبیبان را بزرگ دارند و هرگه کی ایشان را به بینند نمازبرند واین پچشکانرا بر خون و خواسته ایشان حکم باشد، وایشان را هیچ شهرنیست ومردمانی با خرگاه بسیارند و مردمانی اند با سلاح و آلات و دلیری و شوخی اندرحرب و ایشان بهروقتی بغزوآیند بنواحی
_________________________________________________________
۱-طراز .
87 20-21-22
اسلام بهرجاییی کی افتد و برکوبند وغارت کنند وزود بازگردند. وهرقبیلهء را ازیشان مهتری بود ازناسازندگی باهم.