دمیده ازین هر خار و خس هزاران باغ
دمیده ازین هر خار و خس هزاران باغ
ز هر خرابه نمودار صد هزار چراغ
کجاست خضر خط لعل یار تا دهدت
در آستین خود از چشمهٔ حیات سراغ
لچیده است برین پهن خوان فقر و غنا
بغیر دستگهٔ امتلا و استفراغ
چو بوی گل زده هر خسی می سبکروحی
چو عندلیب سیه مست رنگ خوبش کلاغ
چو برق لاله شتابد ز کوه سوی چمن
چو سیل سبزه ز صحرا دود بجانب باغ
ز بسکه موج گل و لاله بر هوا زده صف
سحاب یو قامونست چون کف صباغ
نسیم بیخود و آشفته میرسد بچمن
زرنگ و بوی خیال بهار نشه سراغ
درین بهار تحیر کدام لاله چه گل
جهان ز ساغر شوقی بهم رسانده دماغ
ببزم حال همه سر خوش خیال خود اند
اگر بقید تامل کنی و گر بفراغ
امم ز جام شهادت بمستی توحید
رسول سر خوش عرفان زیادهٔ ابلاغ
بتان بگردش چشم غرور نشهٔ خویش
بطاق منظر خورشید میزنند ایاغ
بلا کشان شبستان محفل سودا
کشیده اند می شعله در پیالهٔ داغ
بذوق سر خوشی یاس بیدلان دارند
ز دور شیشه و جام سپهر و مهر فراغ
دماغ شوق بهر رنگ تازه ساخته اند
مگس ز شکر و پروانه ها بشمع و چراغ
بنور گوهر تحقیق احمد مرسل
که داشت دیدمه بیناش سرمهٔ مازاغ
هوس پرست هم امروز عشقها دارد
قدح بعشرت عطار میزند دباغ
اگر ز ساغر توحید نشه ئی داری
خمار نغمهٔ بلبل شکن بنوحهٔ زاغ
ز جرعه محرم خم شو که میکشان شعور
بگرد قطره ز دریا گرفته اند سراغ
ز بر فروختن چهرهٔ گا و لاله
بعرض میکشی خاک شاهدند صباغ
بجام لاله و مینای سبزهٔ مواج
بساط عیش دگر چیده است ساقی راغ
بچشمه سار تماشا ز فیض عالم آب
دمیده جام مرصع بدست نیلوفر