رفتن شیر لباده به حرب سبکری به فارس

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

وبرفت روز چهارشنبه نیمهٔ جمادی الآخر سنة سبع و تسعین و مایتی با هفت هزار سوار، و محمّد بن علی را برادر خویش رابر سیستان خلیفت کرد، چون به بم(٢) برسید سپاه عبدالله بن محمدالقتال همه به نزدیک او آمدند، و عبدالله بن محمّد خود به نفس خویش زی سبکری. شد و او والی بَم بود ازدست سبکری. لیث علی یازده روز به بم بود و زانجا به حناب(۳) شد و سبکری لشکرگاه به رنده(۴) آورد و لیث از حناب به رنده(۵) شد و هر دو برابر افتادند روز شنبه هفت روز گذشته از شعبان و روز دوشنبه حرب کردند و حربی سخت بود، و سُبکَری به هزیمت شد ولیث علی به اصطخر شد روز یکشنبه سیزده روز گذشته از رمضان و پسر لیث آنجا به قلعهٔ محمد بن واصل بازداشته بود، کوتوال پسرش را نزدیک لیث فرستاد ولیث از آنجا به شیراز شد پنج روز مانده از ماه رمضان و لشکر آراسته کرد نزدیک آسیا[ء] محمد بن اللّیث و دیوان بنهاد ومال ها و خراج جبایت کرد، و معدل را برادر خویش را به 


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ . قبلاً: سمی.              ۲. در اصل (بهم) .

۳ . اصطخری ((خنّاب)) ضبط کرده وگوید بین خنّاب وسیرجان سه مرحله وبین خنّاب و بم چهار مرحله است و غالب این مراحل خفیف است (چاپ لیدن ص ۱۶۹-۱۶۸).

۴. در اول بی نقطه ودر ثانی ((رنده؟ )) ضبط کرده است (؟) .

۵ . رجوع شود به پاورقی قبلی.







نوبندجان(۱) فرستاد. وزیر مقتدر آنگاه علی بن محدالفرات بود، لیث زی وزیر نامه کرده که من به طلب ولایت نیمامدم اما به طلب سبکری آمدم، وزیر نامه جوب کرد ‌که سبکری بندهٔ شماست اما ولایت سلطان خراب کردن نشاید تا تو به طلب بندهٔ خویش آئی. لیث از شیراز برفت روز شنبه شش روز گذشته از شوال و محمد زهیر را آنجا خلیفت کرد و زآنجا به مرجان(۲) شد روز پنجشنبه پنج روز باقی از شوّال، و مونس خادم آنجا بود با سپاهی بزرگ زانِ مقتدر و سبکری با او یکی گشته شد. و بَدر الصغیر یه سپاهان بود و نامهٔ مقتدر زی بدر رسیده بود که به شیراز رو، خبر زی لیث علی رسید، احمد بن سمن را به مدد محمّد بن زهیر فرستاد به شیراز، ونامه پیوسته گشت به میان لیث ومونس، وبدر به اصطغر آمد، ومحمد بن زهیر به حرب او بیرون شد، و حرب کردند و محمد بن زهیر هزیمت کرد یک روز مانده از ذی القعده والسلام(۳) .

باز میان لیث علی ومونس، عبدالله بن ابراهیم المسمعی صلح کرد بر آن جمله که لیث علی سوی فارس(۴) بازگردد، سُبکَری را خوش نیامد، گفت: من این حرب به نفس خویش بکنم و از شما یاری نخواهم [و] صلح باز افتاد. چون لیث خبر محمد ابن زهیر بشنید بر راهی تنگ [و] درشت میان کوه ها بازگشت، و سپاه او را رنج هاء بسیار رسید اندران راه. وعبدالله بن محمد القتال با سپاهی اندک وبوق وطبل بسیار بر می ایشان بیامد، وزان بانگ طبل ها وبوق هاء بسیار یاران لیث علی همی بگریختند، گفتند مگر سپاه بسیارست؛ ومونس بر راه [ر]است بیامد و سبکری بر مقدمهٔ او تا روز یکشنبه غرَّهٔ محرم سنهٔ ثمان وتسعین ومایتی برابر افتادند هر دو سپاه، و حربی صعب بکردند وبسیار مردم از هردو گروه گشته شد و یاران لیث علی هزیمت کردند و او هزیمت نکرد وحرب کرد و بسی مبارزان کُشت تا هیچ سلاح به دست او نماند [و] اسیر ماند(۵)، علی بن حمویه او را بگرفت و سرهنگی چند از سپاه 


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ . نوبندجان مرکز کورهٔ شاپور بوده وکازرون هم از آن کوره است (ابن خرداد ص ۴۵).

۲ . کذا و ظاهراً همان (برجان) است که در حواشی قبل گذشت. 

۳ . اینجا در اصل: (هزیمت کردن محمد بن زهیر ) با قرمز.

۴ . باید سوی کرمان باشد زیرا این جنگها در فارس بوده است. ویا (( از فارس بازگردد)) .

۵ . کامل (۸ ص ۱۸- ۱۹: این واقعه را در ۲۹۷ دانسته وگوید: ((سبکری ومونس در ارّجان (بهبهان حالیع) لشکر زدند ولیث خواست به حرب آنان رود خبر آمد که حسین بن حمدان از قم به صد او وارد بیضای فارس شد ولیث به طلب وی از راهی صعب برفت و اکثر چارپایان او سقط شد و ناگاه به سپاه مونس برخورد ودر آن حرب لیث اسیر ماند ....الخ)) و تفاصیل این کتاب را ندارد. 




و گرفت و مال و بنهٔ او غارت کردند، ومعدل برادر او با فوجی سپاه به نشابور افتادند، او احمد بن سمن نزدیک سبکری شد، ولیث بن علی رابه بغداد برد[ند] وآنجا محبوس ماند، و سُبکری باز آمد به شیراز و بیشتری سپاه لیث علی با او، ومعدل باز از نیشابور به کرمان شد و مالی از کرمان برگرفت؛ پس چون خبر گرفتن لیث علی به سیستان آمد، مردمان سیستان را محمد بن اللّیث بخواند ونیکوئی گفت: وگفت قضا کار کرد، اکنون چون صواب بینید؟ وابو علی محمّد بن اللّیث مردی بود کافی وسخی و وافی(۱) چنانکه گفتندی که جوو حاتم و وفاء سمو [ی]ل بن عاد وشجاعت عمرو بن معدی کرب درو موجودست و از هر ادبی وفضلی که میباشد درو موجود بود.