یرد بن مهلائیل
پس از مهلائیل وصی او یرد قیام کرد. او مردی با ایمان و در کار خدائی و پرستش پروردگار کامل بود و در شب و روز نماز بسیار میخواند ع خدا هم با او عمر طویل داد و شصت و دو ساله بود که اخنوخ بدنیا امد و چهل سال داشت که هزارل اول بپایان رسید چون از زندگانی یرد پانصد سال سپری گشت فرزندان شیث عهد و پیمانهای میان خود را شکستند و بزمین فرزندان قابیل سر ازیر شدند و اغاز این کار چنان بود که شیطان دو مرد دیو صفت را بنام « یوبل » و « بو بلقین» بر گزید و اصناف موسیقی و خوانندگی را بانها آموخت ع پس یوبل نایها و طنبورها و بربطها و بوقها ساخت وتوبلقین طبلها ودفها و چنگها پرداخت و فرزندان قابیل را عملی و ذکری که انها را مشغول نماید جز کار شیطانی نبود کارهای حرام و گناهان را مرتکب میشدند و بر کارهای فسق گرد می آمدند و مردان سالخورده و زنان شان در گناهکاری از جوانان خود پیشتر بودند انجمنهای ساز و آواز ترتیب میدادند و طبل ودف میزدند و بربط و چنگ مینواختند فریاد میزدند وخنده میکردند تا انکه فرزندان کوهستانی شیث آواز های انانرا شنیدند و صد مرد انها تصمیم گرفتند نزد فرزندان قابیل فرود آیند تا بیبنند ان اواز ها چیست پس چون یرد آگاه شد نزد انها امد و بخدا سو گند شان داد وصیت پدران شانرا یاد اوردی فرمود و انانرا بخون هابیل قسم داد اخنوخ پسر یرد نزد در میان انها بپا خاست و گفت : بدانید که هر کس از شما پدر مان یرد را نافرامانی کند وعهد های پدران ما را بشکند و از کوه ما فرود ورود دیگر را اورا هر کز نخواهیم گذاشت که باز گردد . با این همه از فرود نیامدن امتاع ورزیدند و چون فرود امدند پس ازارتکاب گناهان زشت با دختران قابیل در امیختند پس چون مرگ یرد نزدیک شد پسران و زاد گانش اخنوخ و متوشلح و لمک و «نوح » نزد او گرد امدند . انگاه بر انها درود فرستاد و برای انان برکت خواست و از فرود امدن از کوه مقدس نهی شان کرد و گفت : شما ناچار بزمین پائنتر فرود خواهید رفت و هر یک از شما که پس از همه فرود میرود باید جسد پدر ما ادم را با خود فرود برد سپس انرا چنانکه ما را وصیت کرده است در وسط زمین قرار دهد پس فرزند خود اخنوخ فرمود که پیوسته در مغازه الکنز « نماز گذارد . آنگاه هنگام غروب آفتاب روز جمعه اول اذار در نهصد و شصت و دو سالگی وفات نمود.