سخن اندرناحیت صقلاب
ناحیتیست مشرق وی بلغاراندرونی است و بعضی ازروس، وجنوب وی بعضی ازدریای گرزاست و بعضی ازروم ومغرب وی و شمال وی همه بیابانهای ویرانی شمالست، واین ناحیتیست بزرگ و اندروی درختان سخت بسیارست پیوسته، وایشان اندرمیان درختان نشسته اند، وایشان را کشت نیست مگرارزن، وانگورنیست ولکن انگبین سخت بسیارست، نبید وآنچ بدوماند ازانگبین کنند، وخنب نبید شان ازچوبست و مرد بود کی هر سالی از آن صد خنب نبید کند و رمهاء خوک
_________________________________________
۱-یعنی خلیج قسطنطنیه.
۱88 43-44
دارند هم چناک رمۀ گوسپند، ومرده را بسوزانند، وچون مردی بمیرد و اگرزنش مراورا دوست دارد خویشتن را بکشد. وایشان همه پیراهن و موزه تابکعب پوشند، وهمه آتش پرستند، وایشان را آلاتهاء رودست کی بزنند کی اندرمسلمانی نیست، و سلاحشان سپرو زوبین و نیزه است و پادشاه صقلاب را بسموت سویت خوانند، وطعام ملوک ایشان شیراست.
وهمه بزمستان اندرکازها و زیرزمینیها باشند، وایشان را قلعها و حصارهای بسیارست، وجامۀ ایشان بیشترکتانست، وپادشاه را خدمت کردن واجب دارند اندردین، وایشان را دوشهرست.
۱-وابنیت -نخستین شهریست برمشرق صقلاب، وبعضی بروسیان مانند.
۲- خرداب- شهری بزرگست و مستقر پادشاست.