ای غذای جان مستم نام تو

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ای غذای جان مستم نام تو چشم و عقلم روشن از ایام تو شش جهت از روی من شد همچو زر تا بدیدم سیم هفت اندام تو گفته بودی کز توام بگرفت دل من نخواهم در جهان جز کام تو منتظر بنشستهام تا دررسد از پی جان خواستن پیغام تو