او همی گوید که از اشکال تو

از کتاب: مثنوی معنوی ، مثنوی
او همی گوید که از اشکال تو غره گشتم دیر دیدم حال تو شمع مرده باده رفته دلربا غوطه خورد از ننگ کژبینی ما ظلت الارباح خسرا مغرما نشتکی شکوی الی الله العمی حبذا ارواح اخوان ثقات مسلمات ممنات قانتات هر کسی رویی به سویی بردهاند وان عزیزان رو به بیسو کردهاند هر کبوتر میپرد در مذهبی وین کبوتر جانب بیجانبی ما نه مرغان هوا نه خانگی دانهی ما دانهی بیدانگی زان فراخ آمد چنین روزی ما که دریدن شد قبادوزی ما