شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش چه بادههاست بتم را در آن کدوی ترش به قاصد او ترشست و به جان شیرینش که نیست در همه اجزاش تای موی ترش هزار خمره سرکه عسل شدست از او که هست دلبر شیرین دوای خوی ترش زهای و هوی ترشهای ماش خنده گرفت حلاوت عجبی یافتهای و هوی ترش ترش چگونه نخندد به زیر لب چو شنید که جوی شیر و شکر شد روان به سوی ترش ربود سیل ویم دوش و خلق نعره زنان میان جوی عسل چیست آن سبوی ترش پریر یار مرا جست کان ترش رو کو خمار نیست چرا بودش آرزوی ترش شتاب و تیز همیرفت کو به کو پی من چرا کند شکرقند جست و جوی ترش گرفته طبله حلوا و بنده را جویان که تا ز جایزه شیرین کند گلوی ترش عجب نباشد اگر قصد او فنای منست همیشه شیرین باشد یقین عدوی ترش غلط مکن ترشی نی برای دفع توست ز رشک چون تو شکاریست رنگ و بوی ترش ز رشک جاه امیرست روترش دربان ز رشک روی عروس است روی شوی ترش هزار خانه چو زنبور پرعسل داری به جان تو که گذر کن ز گفت و گوی ترش