بگو به گوش کسانی که نور چشم منند

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
بگو به گوش کسانی که نور چشم منند که باز نوبت آن شد که توبهها شکنند هزار توبه و سوگند بشکنند آن دم که غمزههای دلارام طبل حسن زنند چو یار مست خرابست و روز روز طرب به غیر شنگی و مستی بیا بگو چه کنند به گوش هوش بگفتم به آب روی برو که این دم ار که قافی هم از بنت بکنند ز بس که خرقه گرو برد پیر باده فروش کنون به کوی خرابات جمله بوالحسن اند بگیر مطرب جانی قنینه کانی نواز تنتن تنتن که جمله بیتو تنند مقیم همچو نگین شو به حلقه عشاق که غیر حلقه عشاق جمله ممتحنند به جان جمله مردان که هر که عاشق نیست همه زنند به معنی ببین زنان چه زنند به جان جمله جانها که هر کش آن جان نیست همه تنند نگه کن فروتنان چه تنند خموش باش که گفتی از این سپیتر چیست خسان سیاه گلیمند اگر چه یاسمنند