آمد آمد در میان خوب ختن

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
آمد آمد در میان خوب ختن هر دو دستت را بشو از جان و تن داد شمشیری به دست عشق و گفت هرچ بینی غیر من گردن بزن اندر آب انداز الا نوح را هر که باشد خوب و زشت و مرد و زن هر که او اندر دل نوح است رست هر که در پستی است در دریا فکن