دلا تا نازکی و نازنینی

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
دلا تا نازکی و نازنینی برو که نازنینان را نبینی در این رنگی دلا تا تو بلنگی نیابی در چنان تا تو چنینی در آیینه نبینی روی خوبان که تا با خوی زشتت همنشینی تو زیبا شو که این آیینه زیباست تو بیچین شو که آیینه است چینی مشو پنهان که غیرت در کمین است همیبیند تو را کاندر کمینی ز خود پنهان شدی سر درکشیدی ببستی چشم تا خود را نبینی به لب یاسین همیخوانی ولیکن ز کینه جمله تن دندان چو سینی