باز گو کان پاکباز شیرمرد

از کتاب: مثنوی معنوی ، مثنوی
باز گو کان پاکباز شیرمرد اندر آن مسجد چه بنمودش چه کرد خفت در مسجد خود او را خواب کو مرد غرقه گشته چون خسپد بجو خواب مرغ و ماهیان باشد همی عاشقان را زیر غرقاب غمی نیمشب آواز با هولی رسید کایم آیم بر سرت ای مستفید پنج کرت این چنین آواز سخت میرسید و دل همیشد لختلخت