کسی که غیر این سوداش نبود
از کتاب: دیوان کبیر
، غزل
کسی که غیر این سوداش نبود
ز ذوق ماش یاد ماش نبود
مثال گوی در میدان حیرت
دوان باشد اگر چه پاش نبود
وجودی که نرست از سایه خوش
پناه سایه عنقاش نبود
نماید آینه سیمای هر کس
ازیرا صورت و سیماش نبود
به روزی صد هزاران عیب و خوبی
بگوید آینه غوغاش نبود
ندارد آینه با زشت بغضی
هوای چهره زیباش نبود
دهانی زین شکر مجروح گردد
که دندانهای شکرخاش نبود
به پرهای عجب دل برپریدی
ولیک از دام او پرواش نبود
برو چون مه پی خورشید میکاه
که بیکاهش جمال افزاش نبود