رو، مسلم تراست بیکاری

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
رو، مسلم تراست بیکاری چونک اندر عنایت یاری نقش را کار نیست پیش قلم آن قلم را چه حاجت از یاری؟ همچو بت باش پیش آن بتگر که همه نقش و رنگ ازو داری گر بپرسد، چه صورتت باید؟ گو همان صورتی که بنگاری گر مرا تن کنی، تو جان منی ور مرا دل کنی، تو دلداری لطف گل، خار را تو میبخشی چه کند شاخ خار، جز خاری؟ باده ده، باده خواهمان کردی که حرامست با تو هشیاری