مرغان که کنون از قفص خویش جدایید
از کتاب: دیوان کبیر
، غزل
مرغان که کنون از قفص خویش جدایید
رخ باز نمایید و بگویید کجایید
کشتی شما ماند بر این آب شکسته
ماهی صفتان یک دم از این آب برآیید
یا قالب بشکست و بدان دوست رسیدست
یا دام بشد از کف و از صید جدایید
امروز شما هیزم آن آتش خویشید
یا آتشتان مرد شما نور خدایید
آن باد وبا گشت شما را فسرانید
یا باد صبا گشت به هر جا که درآیید
در هر سخن از جان شما هست جوابی
هر چند دهان را به جوابی نگشایید
در هاون ایام چه درها که شکستید
آن سرمه دیدست بسایید بسایید
ای آنک بزادیت چو در مرگ رسیدید
این زادن ثانیست بزایید بزایید
گر هند وگر ترک بزادیت دوم بار
پیدا شود آن روز که روبند گشایید
ور زانک سزیدیت به شمس الحق تبریز
والله که شما خاصبک روز سزایید