دیر آمدهای سفر مکن زود

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
دیر آمدهای سفر مکن زود ای مایه هر مراد و هر سود ای ز آتش عزم رفتن تو از بینیها برآمده دود هر عود تلف شود ز آتش در آتش توست عید هر عود اومید تو هر دمی بگوید دستت گیرم به فضل خود زود اما تو مگو که جهد و کوشش سودم نکند که بودنی بود معزول مکن تو قدرتم را من بسته نیم چو تار در پود هر لحظه بکاهمت چو خواهم وز فضل توانمت بیفزود بربند دهان ز گفت و سر نه در سجده دوست کوست مسجود