هر کجا بوی خدا میآید

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
هر کجا بوی خدا میآید خلق بین بیسر و پا میآید زانک جانها همه تشنهست به وی تشنه را بانگ سقا میآید شیرخوار کرمند و نگران تا که مادر ز کجا میآید در فراقند و همه منتظرند کز کجا وصل و لقا میآید از مسلمان و جهود و ترسا هر سحر بانگ دعا میآید خنک آن هوش که در گوش دلش ز آسمان بانگ صلا میآید گوش خود را ز جفا پاک کنید زانک بانگی ز سما میآید گوش آلوده ننوشد آن بانگ هر سزایی به سزا میآید چشم آلوده مکن از خد و خال کان شهنشاه بقا میآید ور شد آلوده به اشکش میشوی زانک از آن اشک دوا میآید کاروان شکر از مصر رسید شرفه گام و درا میآید هین خمش کز پی باقی غزل شاه گوینده ما میآید