آن وعده که کردهای مرا کو

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
آن وعده که کردهای مرا کو این جا منم و تو وانما کو با جمله پلاس خوش نباشد آن عهد پلاس را وفا کو لب بسته چو بوبک ربابی آن داد و گشاد و آن عطا کو ای وعده تو چو صبح صادق آن شمع و چراغ و آن ضیا کو تا چند ز ناسزا و دشنام آن دلداری و آن سزا کو خیزید به سوی من کشیدش ای طایفه یاری شما کو ای سنگ دلان جواب گویید کان کان عقیق و کیمیا کو یا سحر نمود و چشم ما بست آن ساحر و آن گره گشا کو یا پر بگشاد و در هوا رفت ای مرغ ضمیر آن هوا کو والله که نرفت و رفتنی نیست ماییم ز خویش رفته ما کو ماکو به همان طرف که انداخت ای در کف صنع ما چو ماکو هین مشک سخن بنه به جو رو میخواندت آب کان سقا کو