ای بهار سبز و تر شاد آمدی

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ای بهار سبز و تر شاد آمدی وی نگار سیمبر شاد آمدی درفکندی در سر و جان فتنهای ای حیات جان و سر شاد آمدی درفکن اندر دماغ مرد و زن صد هزاران شور و شر شاد آمدی از بر سیمین تو کارم زر است ای بلای سیم و زر شاد آمدی پای خود بر تارک خورشید نه ای تو خورشید و قمر شاد آمدی لعل گوید از میان کان تو را سوی آن کوه و کمر شاد آمدی شمس تبریزی که عالم از رخت هست مست و بیخبر شاد آمدی