ای صنم گلزاری چند مرا آزاری

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ای صنم گلزاری چند مرا آزاری من چو کمین فلاحم تو دهیم سالاری چند مرا بفریبی هر چه کنی میزیبی چند به دل آموزی مغلطه و طراری آن که از آن طراری باز بر او برشکنی افتد و سودش نکند در دغلی هشیاری ساده دلی ساز مرا سوی عدم تاز مرا تار هم از لطف فنا زین فرح و زین زاری هر کی بگرید به یقین دیده بود گنج دفین هر کی بخندد بود او در حجب ستاری من که ز دور آمدهام با شر و شور آمدهام بازبنگشادهام این دان خبر سرباری بار که بگشاده شود از پی سرمایه بود مایه نداری تو ولی خایه خود میخاری بس کن و بسیار مگو روی بدو آر بدو مشتری گفت تو او سیر نه از بسیاری