اندر آخر حمزه چون در صف شدی

از کتاب: مثنوی معنوی ، مثنوی
اندر آخر حمزه چون در صف شدی بی زره سرمست در غزو آمدی سینه باز و تن برهنه پیش پیش در فکندی در صف شمشیر خویش خلق پرسیدند کای عم رسول ای هزبر صفشکن شاه فحول نه تو لا تلقوا بایدیکم الی تهلکه خواندی ز پیغام خدا پس چرا تو خویش را در تهلکه می در اندازی چنین در معرکه چون جوان بودی و زفت و سختزه تو نمیرفتی سوی صف بی زره چون شدی پیر و ضعیف و منحنی پردههای لا ابالی میزنی لا ابالیوار با تیغ و سنان مینمایی دار و گیر و امتحان تیغ حرمت میندارد پیر را کی بود تمییز تیغ و تیر را زین نسق غمخوارگان بیخبر پند میدادند او را از غیر