عزم رفتن کردهای چون عمر شیرین یاد دار

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
عزم رفتن کردهای چون عمر شیرین یاد دار کردهای اسب جدایی رغم ما زین یاد دار بر زمین و چرخ روید مر تو را یاران صاف لیک عهدی کردهای با یار پیشین یاد دار کردهام تقصیرها کان مر تو را کین آورد لیک شبهای مرا ای یار بیکین یاد دار قرص مه را هر شبی چون بر سر بالین نهی آنک کردی زانوی ما را تو بالین یاد دار همچو فرهاد از هوایت کوه هجران میکنم ای تو را خسرو غلام و صد چو شیرین یاد دار بر لب دریای چشمم دیدهای صحرای عشق پر ز شاخ زعفران و پر ز نسرین یاد دار التماس آتشینم سوی گردون میرود جبرئیل از عرش گوید یا رب آمین یاد دار شمس تبریزی از آن روزی که دیدم روی تو دین من شد عشق رویت مفخر دین یاد دار