ای آنک تو خواب ما ببستی

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ای آنک تو خواب ما ببستی رفتی و به گوشهای نشستی ما را همه بند دام کردی ما بند شدیم و تو بجستی جز دام تو نیست کفر و ایمان یا رب که چه بس درازدستی گر خواب و قرار رفت غم نیست دولت بر ماست چون تو هستی چون ساقی عاشقان تو باشی پس باقی عمر ما و مستی ای صورت جان و جان صورت بازار بتان همه شکستی ما را چو خیال تو بود بت پس واجب گشت بت پرستی عقل دومی و نفس اول ای آمده بهر ما به پستی این وهم من است شرح تو نیست تو خود هستی چنانک هستی