غیر عشقت راه بین جستیم نیست

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
غیر عشقت راه بین جستیم نیست جز نشانت همنشین جستیم نیست آن چنان جستن که میخواهی بگو کان چنان را این چنین جستیم نیست بعد از این بر آسمان جوییم یار زانک یاری در زمین جستیم نیست چون خیال ماه تو ای بیخیال تا به چرخ هفتمین جستیم نیست بهتر آن باشد که محو این شویم کز دو عالم به از این جستیم نیست صافهای جمله عالم خورده گیر همچو درد درد دین جستیم نیست خاتم ملک سلیمان جستنیست حلقهها هست و نگین جستیم نیست صورتی کاندر نگین او بدست در بتان روم و چین جستیم نیست آن چنان صورت که شرحش میکنم جز که صورت آفرین جستیم نیست اندر آن صورت یقین حاصل شود کز ورای آن یقین جستیم نیست جای آن هست ار گمان بد بریم ز آنک بیمکری امین جستیم نیست پشت ما از ظن بد شد چون کمان زانک راهی بیکمین جستیم نیست زین بیان نوری که پیدا میشود در بیان و در مبین جستیم نیست