فرزندان یعقوب

از کتاب: تاریخ یعقوبی ۱/۲
03 February 0880

یعقوب را دوازده پسر بود : روبیل و شمعون ولاوی و یهوذا و یشاجر و زفولون و یوسف و بنیامین و کاذ و آشرودان و نفتالی ؛ اینانند پسران یعقوب و بنی اسرائیل و واسباط. فرزندان روبیل :خنوخ و فلو و حصران و کرمی و فرزندان شمعون : نموئیل و یامین و شاوول و پسران لاوی : جرشون و قهت و مراری و فرزندان  یهوذا : عار و أونان و شیلا و فارص و زارح واولاد یشاجر : تولع و فوا و یوب و شمرون و فرزندان آشر : یمنه و اشوا و اشوی و بریعا و سارخ  و فرزندان زفولون : سارد و آیلون و یحلائیل و فرزندان یوسف در مصر : افرائیم و منشی ۱۱  و اولاد بنیامین : بالع و بخر و اشبال و نعمان و أوخی و مفیم و حفیم و أرد و پسران کاذ : صفیان و شونی و اصبون و عاری و ارودی و أرایلی و پسران نفتالی یحصل و غونی و یبصر و شالیم بودند اینانند فرزندان یوسف که در متولد گشتند. یوسف زمینی بانها داد زراعت کنند و یک پنجم محصول آنرا بفعون دهند. و چون مرگ یعقوب فرا رسید فرزندان و فرزندزادگان خودرا جمع کرد و در حق انها دعا کرد تاخدا بآنها برکت دهد و با هر یک سخنی فرمود و شمشیر و کمان خود را بیوسف داد یوسف دو پسرش منشی و افرائیم را نزد پدر اورد . یعقوب منشی را که بزرگتر بود براست و افرائیم را به چپ نشانید و دست راست خود بر افرائیم گردانید . پس یوسف را فرمود که اورا ببرد و پهلوی قبر ابراهیم  و اسحاق دفن کند چون یعقوب در گذشت هفتاد روز را بر او گریستند , آنگاه یوسف اورا برداشت و چند غلام مصری با خود همراه برد و رهسپار فلسطین گشت تا پدر را در پهلوی قبر ابراهیم و اسحاق بخاک سپرد و پس از انجام دفن یعقوب برادرنش را گفت با من بخاک مصر بر گردید و پون از یوسف بیم داشتند باو گفتند پدرت یعقوب تو را در بارۀ ما سفارش فرموده است که از گناه ما بگذری . یوسف گفت از من نترسید چه من از خدا می ترسم . دلهای آنها آرام شد و بزمین  مصر باز گشتند و انجا  اقامت گزیدند . یوسف روزگاری را در مصر زندگی کرد و چون مرگ او رسید بنی اسرائیل را نزد خود خواست و چنین گفت که شما پس از چندی از کشور مصر بیرون میروید . هنگامیکه خدا مردی بنام موسی بن عمران از فرزندان لاوی بن یعقوب به پیغمبر فرستد تا شما رابیاد خدا آورد و بلند گرداند ؛ و بلند گرداند پس بدنم را از این زمین بیرون برید و در نزد قبرهای پدرانم بخاک  بسپرید . یوسف صدو ده ساله بود که بدرود زندگی گفت اورا در تابوتی ز سنگ نهادند و به رود نیل انداختند . و در این زمان بود ایوب پیغمبرفرزند اموص  بن زارح بن رعوئیل بن عیصو بن اسحاق بن ابراهیم که مال فراروان داشت و خدا اورا بگناهی گرفتار ساخت و او شکر کرد و شکیبائی نمود . سپس خدا گرفتاریش را برداشت و مالش را بدو باز داد و چندین برابرش کرد.