کجایی ساقیا درده مدامم

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
کجایی ساقیا درده مدامم که من از جان غلامت را غلامم می اندرده تهی دستم چه داری که از خون جگر پر گشت جامم ز ننگ من نگوید نام من کس چو من مردی چه جای ننگ و نامم چو بر جانم زدی شمشیر عشقت تمامم کن که زنده ناتمامم گهم زاهد همیخوانند و گه رند من مسکین ندانم تا کدامم ز من چون شمع تا یک ذره باقی است نخواهد بود جز آتش مقامم مرا جز سوختن راه دگر نیست بیا تا خوش بسوزم زانک خامم