این چنین پابند جان میدان کیست

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
این چنین پابند جان میدان کیست ما شدیم از دست این دستان کیست عشق گردان کرد ساغرهای خاص عشق میداند که او گردان کیست جان حیاتی داد کوه و دشت را ای خدایا ای خدایا جان کیست این چه باغست این که جنت مست اوست وین بنفشه و سوسن و ریحان کیست شاخ گل از بلبلان گویاترست سرو رقصان گشته کاین بستان کیست یاسمن گفتا نگویی با سمن کاین چنین نرگس ز نرگسدان کیست چون بگفتم یاسمن خندید و گفت بیخودم من میندانم کان کیست میدود چون گوی زرین آفتاب ای عجب اندر خم چوگان کیست ماه همچون عاشقان اندر پیش فربه و لاغر شده حیران کیست ابر غمگین در غم و اندیشه است سر پرآتش عجب گریان کیست چرخ ازرق پوش روشن دل عجب روز و شب سرمست و سرگردان کیست درد هم از درد او پرسان شده کای عجب این درد بیدرمان کیست شمس تبریزی گشادهست این گره ای عجب این قدرت و امکان کیست