ننگ عالم شدن از بهر تو ننگی نبود

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
ننگ عالم شدن از بهر تو ننگی نبود با دل مرده دلان حاجت جنگی نبود عشق شیرینی جانست و همه چاشنی است چاشنی و مزه را صورت و رنگی نبود عشق شاخیست ز دریا که درآید در دل جای دریا و گهر سینه تنگی نبود ساحل نفس رها کن به تک دریا رو کاندر این بحر تو را خوف نهنگی نبود صورت هر دو جهان جمله ز آیینه عشق بنماید چو که بر آینه زنگی نبود کار روبه نبود عشق که هر روبه را حمله شیر نر و کبر پلنگی نبود