بانگ برآمد ز خرابات من

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
بانگ برآمد ز خرابات من چرخ دوتا شد ز مناجات من عاقبت امر ظفر دررسید یار درآمد به مراعات من یا رب یا رب که چه سان میکند دلبر بیکفو مکافات من طاعت و ایمان کند آن کیمیا غفلت و انکار و جنایات من قصر دهد از پی تقصیر من زله دهد از پی زلات من جوش نهد در دل دریا و کوه از تبش روز ملاقات من گر نبدی پرده خیالات خلق سوخته بودی ز خیالات من در سپه جان زندی زلزله طبل و علم نعره و هیهات من در افق چرخ زدی شعلهها نیم شبان آتش میقات من