یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش یار چو آیینه بود دوست چو لوزینه بود ساعت یاری نبود خایف و فرار و ترش هر کی بود عاشق خود پنج نشان دارد بد سخت دل و سست قدم کاهل و بیکار و ترش ور چشمش بیش بود هم ترشی بیش کند دان مثل بیشی او سرکه بسیار ترش بس کن شرح ترشان این قدری بهر نشان کی طلبد در دل و جان طبع شکربار ترش