چو مست روی توام ای حکیم فرزانه

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
چو مست روی توام ای حکیم فرزانه به من نگر تو بدان چشمهای مستانه ز چشم مست تو پیچد دلم که دیوانه است که جنس همدگر افتاد مست و دیوانه دل خراب مرا بین خوشی به من بنگر که آفتاب نظر خوش کند به ویرانه بکن نظر که بدان یک نظر که درنگری درختهای عجب سر کند ز یک دانه دو چشم تو عجمی ترک و مست و خون ریزند که میزند عجمی تیرهای ترکانه مرا و خانه دل را چنان به یغما برد که میدود حسنک پابرهنه در خانه به باغ روی تو آییم و خانه برشکنیم هزار خانه چو صحرا کنیم مردانه صلاح دین تو چو ماهی و فارغی زین شرح که فارغ است سر زلف حور از شانه