کسی کز غمزهای صد عقل بندد

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
کسی کز غمزهای صد عقل بندد گر او بر ما نخندد پس که خندد اگر تسخر کند بر چرخ و خورشید بود انصاف و انصاف آن پسندد دلا میجوش همچون موج دریا که گر دریا بیارامد بگندد چو خورشیدی و از خود پاک گشتی ز تو چنگ اجل جز غم نرندد شکرشیرینی گفتن رها کن ولیکن کان قندی چون نقندد