توبه سفر گیرد با پای لنگ

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
توبه سفر گیرد با پای لنگ صبر فروافتد در چاه تنگ جز من و ساقی بنماند کسی چون کند آن چنگ ترنگاترنگ عقل چو این دید برون جست و رفت با دل دیوانه که کردست جنگ صدر خرابات کسی را بود کو رهد از صدر و ز نام و ز ننگ هر کی ز اندیشه دلارام ساخت کشتی برساخت ز پشت نهنگ و آنک در اندیشه یک جو زر است او خر پالان بود و پالهنگ یار منی زود فروجه ز خر خر بفروش و برهان بیدرنگ کون خری دنب خری گیر و رو رو که کلیدی نبود در مدنگ راز مگو پیش خران ای مسیح باده ستان از کف ساقی شنگ