نیست در آخرزمان فریادرس

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
نیست در آخرزمان فریادرس جز صلاح الدین صلاح الدین و بس گر ز سر سر او دانستهای دم فروکش تا نداند هیچ کس سینه عاشق یکی آبیست خوش جانها بر آب او خاشاک و خس چون ببینی روی او را دم مزن کاندر آیینه زیان باشد نفس از دل عاشق برآید آفتاب نور گیرد عالمی از پیش و پس