گر چه تو نیم شب رسیدستی

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
گر چه تو نیم شب رسیدستی صبح عشاق را کلیدستی ناپدیدی چو جان در این عالم در جهان دلم پدیدستی همه شب جان تو را شود قربان ز آن که تو بامداد عیدستی ز آدمی چون پری رمیدم من تا ز من ای پری رمیدستی در مزیدم چو دولت منصور چون مرا تو ابایزیدستی ای بسا نازکان و خامان را چون من سوخته پزیدستی شمس تبریز سرمه دیگر در دو دیده خرد کشیدستی