میان باغ گل سرخهای و هو دارد

از کتاب: دیوان کبیر ، غزل
میان باغ گل سرخهای و هو دارد که بو کنید دهان مرا چه بو دارد پیالهای به من آورد لاله که بخوری خورم چرا نخورم بنده هم گلو دارد گلو چه حاجت مینوش بیگلو و دهان رحیق غیب که طعم سقا همو دارد چو سال سال نشاطست و روز روز طرب خنک مرا و کسی را که عیش خو دارد چرا مقیم نباشد چو ما به مجلس گل کسی که ساقی باقی ماه رو دارد به آفتاب جلالت که ذره ذره عشق نهان به زیر قبا ساغر و کدو دارد سال کردم از گل که بر که میخندی جواب داد بدان زشت کو دو شو دارد غلام کور که او را دو خواجه میباید چو سگ همیشه مقام او میان کو دارد سال کردم از خار کاین سلاح تو چیست جواب داد که گلزار صد عدو دارد هزار بار چمن را بسوخت و بازآراست چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد ز شمس مفخر تبریز پرس کاین از چیست وگر چه دفع دهد دم مخور که او دارد