148

این دهر باشگونه چو بستیزد

از کتاب: دیوان ناصرخسرو بلخی ، فصل قصاید ، قصیده
این دهر باشگونه چو بستیزد
شیر ژیان به‌دام درآویزد
مرد دژ آگه آن بود و دانا
کز مکر او به وقت بپرهیزد
با آنک ازو جدا شود او فردا
امروز خود به طبع نیامیزد
زین زال دور باش که او دایم
چون گربه شوی جوید و برخیزد
از بهر چه دوی سپس جفتی
کو روز و شب همی ز تو بگریزد؟