من پری زادهام و خواب ندانم که کجا است
از کتاب: دیوان کبیر
، غزل
من پری زادهام و خواب ندانم که کجا است
چونک شب گشت نخسپند که شب نوبت ما است
چون دماغ است و سر استت مکن استیزه بخسب
دخل و خرج است چنین شیوه و تدبیر سزا است
خرج بیدخل خدایی است ز دنیا مطلب
هر که را هست زهی بخت ندانم که که را است